رفیقم سید علی

  • خانه 

خاطرات ستارخان:

03 شهریور 1397 توسط ليلا جباري

 من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین می خورد. اما در جریان مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشك ريختم. حدود ۹ ماه در محاصره بودیم، بدون غذا بدون لباس، روزی دیدم که بچه ای از بغل مادرش پایین آمد و چهار دست پا به طرف بوته علفها رفت، علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع به خوردن کرد. از این صحنه اشکم درآمد. با خود گفتم الان مادر بچه میگوید لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخت. اما مادر، بچه را بغل کرد و گفت: عیبی ندارد فرزندم، خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم، آنجا بود که دوباره گریستم.

         

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: اقتصاد مقاومتی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

رفیقم سید علی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اقتصاد مقاومتی
  • اقتصاد مقاومتی
  • اقتصاد مقاومتی
  • امانتداری
  • بدون موضوع
  • تورم
  • تولید داخلی
  • حمایت از کالای ایرانی
  • حمایت از کالای ایرانی
  • سبک زندگی اسلامی
  • منافق
  • نماز
  • کاهش ارزش پول ملی
  • کاهش سفر خارجی
  • گرانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس